❤دفترچه ی خاطرات ❤

اگر روزی دلم گرفت یادم باشد

اگر روزی دلم گرفت یادم باشد که خدا با من است که فرشته ها برایم دعا میکنند که ستاره ها شب را برایم روشن خواهند کرد یادم باشد که قاصدکی در راه است بهار نزدیک است که فردا منتظرم می ماند که من راه رفتن و دویدن و جاده ها قدم هایم را شماره خواهند کرد اگر روزی دلم گرفت یادم باشد که خدای من اینجاست ... همین نزدیکی ها و من تنها نیستم ...
26 بهمن 1394

اومدن باران جون اینا به ساری

فصل پاییز از همون اول خوب شروع شد که فاطمه جون اینا اومدن ساری پیشمون خیلی خوشحالم که دوستی مون پایدار مونده و امیدوارم تا ابد دوستی مون محکم تر بشه ، ولی متاسفانه خیلی کم پیشمون موندن چون وقت نداشتن . چارشنبه ساعت 21:15 رسیدن پیشمون ولی خیلی خوشحال بودم که دوباره بینیمشون دلم براشون خیلی تنگ شده بود مخصوصا برای حرف زدنای باران جونم شب اولی که اومدن شام خوردیم و یکم با هم وقت گذروندیم تا ساعت باران جون خوابید . آخرای شب که همه خوابیدن منو فاطمه جون و مهدیس رفتیم تو اتاق کلی حرف زدیم درباره ی خودمون و کلی چیزای دیگه ... تا ساعت 3 صبح میحرفیدیم خیلی حال داد پنجشنبه صبح زود بیدار شدیم رفتیم بیرون به من که خیلی خوش گذشت امیدوارم به فاطمه جون...
3 مهر 1394
1471 30 70 ادامه مطلب

من یک مردادیم

من مردادیم                                            من زاده ی مردادم                                                                &n...
16 شهريور 1394
1420 26 111 ادامه مطلب

سفر به کلاچای و دیدن باران جونم

      بیست مرداد میخوایم بریم کلاچای پیش بـــــــــــــاران جــــــونم بالاخره شد که تصمیم بگیریم بریم فاطمه جون رو ببینیم       بر میگردم با کلی از عکسای خودم و بــــــــاران جــــــــــــونم           بـــــــاران جــــــــــــــــونم       من برمیگردم با عکسای سفر   ...
12 مرداد 1394

آرزوهای من در ماه رمضان

خدایا دوباره اومد ، ماه مبارک رمضان ، مهمانی توست   آرزو هایی دارم ... که میدونم توی این شبا بر آورده میشه اول از همه به امروز ممنونم  امروز امتحان نهایی کلاس زبان رو قبول شدم  آرزو دارم همه ی مردم چه بد ، چه خوب سلامت باشن آرزو دارم که همه موفق باشـــن آرزو دارم برای همه ، تک تک دوستای خوبــم  فاطمه جـــون ، مریم جون ( مامان مبینا )  آرزو دارم شنبه که میرم کارنامه میگیرم معدلم خوب باشه   امیدوارم توی دنیا هیچ خون و خونریزی نبـــاشه خدایا ! توی ماه میمهانی تو شکم فقیر ها رو سیر کن  برای تک تک دوستای خوبم آرزوی سلامتی دارم خدایا ... امیدوا...
28 خرداد 1394
1049 23 75 ادامه مطلب

تعطیلات خرداد ماه با سارینا جون

یکی از بهترین تعطیلات خرداد ماه امسال بود که خیلی بهم خوش گذشت چون دختر مورد علاقم سارینا کوچولو از اصفهان اومده بودن سـاری پنج شنبه ساعت 7 بعد از ظهر مریم جون ( مامان سارینا ) به مهدیس ( خواهر جونم ) زنگید گفت من میدان امام ساری هستم بیا دنبالم . منم که منتظر این لحظه بودم سریع آماده شدم و با مهدیس رفتیم دنبال مریم جون تا رسیدیم سارینا رو بغل کردم و بوسش کردم دلم براش تنگ شده بود آخرین بار عید دیده بودمش  سارینا جان امروز 94/3/17 دقیقا 1 سال و 1 ماهه هستش وقتی که رسیدن ساعت 21:30 رفتیم پارک ملل  سارینا اون شب خیلی بد اخلاق بود خیلی گریه میکرد    بعد فردا صبحش خیلی خوش اخلاق بـود خیلی با هم بازی کـردیـم این ...
17 خرداد 1394
1327 22 73 ادامه مطلب