اومدن باران جون اینا به ساری
فصل پاییز از همون اول خوب شروع شد که فاطمه جون اینا اومدن ساری پیشمون خیلی خوشحالم که دوستی مون پایدار مونده و امیدوارم تا ابد دوستی مون محکم تر بشه ، ولی متاسفانه خیلی کم پیشمون موندن چون وقت نداشتن . چارشنبه ساعت 21:15 رسیدن پیشمون ولی خیلی خوشحال بودم که دوباره بینیمشون دلم براشون خیلی تنگ شده بود مخصوصا برای حرف زدنای باران جونم شب اولی که اومدن شام خوردیم و یکم با هم وقت گذروندیم تا ساعت باران جون خوابید . آخرای شب که همه خوابیدن منو فاطمه جون و مهدیس رفتیم تو اتاق کلی حرف زدیم درباره ی خودمون و کلی چیزای دیگه ... تا ساعت 3 صبح میحرفیدیم خیلی حال داد پنجشنبه صبح زود بیدار شدیم رفتیم بیرون به من که خیلی خوش گذشت امیدوارم به فاطمه جون اینا هم خوش گذشته باشه ایندفعه خیلی بیشتر نسبت به دفه ی قبل با باران جونم صمیمی شده بودم رفتیم بیرون که فقط پیش من بود به غیر از وقتایی که بهونه میگرفت تو راه که بودیم اومد تو ماشین ما نشست ولی اصلا بهونه نگرفت میخوام برم پیش مامان اولین حایی که رفتیم شهید رجایی که هوا خیلی خوب بود سد رو دیدیم و بعد از نیم ساعت که اونجا بودیم رفتیم تجن کنار جای خیلی با صفاییه کنار رودخونس ناهارو اونجا خوردیم و بعد از لذت بردن از طبیعت زیبا ظهر ساعت 4 رفتیم هتل سالار دره محتوطه ی خیلی زیبایی مناسب برای عکس گرفتنه توی فضای بیرون هتل پارک داشت بارانو بردیم اونجا تا یکم بازی کنه و عکس بگیریم البته بعضی جاها باران جون نمیذاشت ازش عکس بگیریم بیشتر عکسا رو گولش زدیم و ازش عکس گرفتیم دیگه ساعت 7 بود اومدیم خونه و شام خوردیم و شب ساعت 22:30 رفتیم دریا البته من عاشق اینم که دریا روز بریم ولی دیگه به علت کمبود وقت شب رفتیم تو ماشین باران بهم گفت گوشیتو بده بازی کنم من از اونجایی که میدونستم عاشق بازی های آرایشیه براش اینجور بازیو آوردم تا بازی کنه گوشیو دادم بهش رفتم خودم بیرون از اتاق بعد از چند دقه صدا میزنه میگه : مه آ سا خوشگل شد منم بهش گفتم آره باران جون خیلی خوشگل شده بعد یکم دیگه بازی کرد و گوشیو داد بهم . دیدم خوابش گرفته بهم گفتم دراز بکش لالا کن 10 دقه بعد خوابید وقتی رسیدیم تا آخر خواب بود تا فردا امروز صبح که رفتن من خواب بودم به مامانش گفت : مه آسام بیاد ( کلا هرجا میرفتیم میگفت تو هم میای) ولی دوست داشتم بیشتر پیشمون میموندن ولی همسر فاطمه جون مرخصی نداشت ایشاالله دفعه های بعد بیشتر پیش همیم عکسا هم در ادامه
اینجام شب اولی که رسیدن باران جون خواب بود
عاشق این عکستم
تو راه بوته های تمشک بود که بعد خوردن تمشک آب خوردی
اینجا داشتی دیرین دریگ نگاه میکردی
اینجام خوابیده بودی چون بیرون بودیم لب آب واقعا هوا حال میداد برا خوابیدن
تو عکس دومی که نمیذاری ازت عکس بگیرم
هوا خیلی خنک بود بخاطر همین لباس زیر پراهنت آسین بلند پوشیدی
این چندتا عکسم رفته بودیم هتل سالار دره
اینم عکسای شب که داشتیم آماده میشدیم بریم دریا
اینم باران جون آرایش کرد
تا پست بعدی بــای بــای